ف ا ل
به غیر از آن لحظه هایی که جای بوسه ی تو روی سینه ی صورتم تیر می کشد، حالم خوب است.
حالم خوب است،به غیر از لحظه های که جای بوسه ی تو روی سینه ی صورتم تیر می کشد! ببینم،کسی پماد سوختگی ندارد؟
صبح ها، به آهنگ معطری که از میان لب های "عین" می تراود خیره می شوم و زنگ های تفریح جای خالی تو را روی وسیله بازیِ رو به روم خالی می کنم.
گاهی عاشقانه های ترسناک گروس از ذهن داغ دیده ی رنجورم عبور می کنند، گاهی شعر پر احساس فروغ ؛ و گاهی غزل های پرستیدنی حضرت حافظ!
راستی دیوانم کجاست؟ چند وقت است گریه نکرده ام.
بیا ،
نیت کن و
برای دلم فال بگیر، بعد از این همه حالی که گرفتی...