یه جور عرفانی!
عبد اللّه عبّاس روایت کرد از رسول- علیه السّلام- که گفت: چون خداى تعالى موسى را الواح داد، او در الواح نگرید و گفت: بار خدایا کرامتى دادى مرا که کس را ندادى پیش از من. خداى تعالى گفت: إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ، آنچه تو را دادم بستان و نگاه دار بجدّ و محافظت و چنان ساز که بر دوستى محمّد با پیش من آیى.
موسى- علیه السّلام- گفت: بار خدایا محمّد کیست؟ گفت: احمداست آن که من نام او بر عرش خود نقش کرده ام پیش از آن که آسمان و زمین آفریدم به دو هزار سال، [او] پیغامبر من است و صفىّ و حبیب من است و گزیده من از خلقان من، و او را دوستر دارم از جمله خلقان و جمله فرشتگان.
موسى گفت: بار خدایا چون محمّد بنزدیک تو این منزلت دارد هیچ امّت هستند از امّت او فاضلتر؟ حق تعالى گفت: یا موسى، فضل امّت او بر دیگر امّتان چنان است که فضل من بر خلقانم.
موسى- علیه السّلام- گفت: بار خدایا کاشکى تا من ایشان را بدیدمى! گفت: یا موسى تو ایشان را نبینى، و اگر خواهى که آواز ایشان بشنوى من تو را بشنوانم. گفت: بار خدایا خواهم. حق تعالى گفت: یا امّت احمد. جواب دادند از اصلاب آبا و ارحام امّهات و گفتند:لبّیک اللهم لبّیک، انّ الحمد و النّعمة لک و الملک لا شریک لک لبّیک.
آنگه حق تعالى گفت: اى امّت محمّد !ان رحمتی سبقت غضبی، رحمت من سابق شد خشم مرا و عفو من عقاب مرا، بدادم شما را پیش از آن که از من خواستید، و اجابت کردم پیش از آن که مرا بخواندید، و بیامرزیدم شما را پیش از آن که در من عاصى شدید،هر که روز قیامت آید و گواهى دهد که من یکى ام و محمّد بنده و رسول من است، به بهشت شود اگر چه گناهان او از کف دریا بیش باشد.
روض الجنان و روح الجنان_ابوالفتوح رازی
بعد نوشت: این رو فقط به این خاطر نوشتم که باعث شد یه لبخند عمیق تو صورتم پخش بشه. امیدوارم تو صورت شما هم : )
بعد تر نوشت: عمه یه چیزی اولِ یکی از کتابایی که بهم داده نوشته بود، اونم خیلی خوب بود. فقط یادم نیست چه کتابی بود. حیف.
بعد ترین نوشت:اسم این وبلاگ، به صریر تغییر یافت. خواهش می کنم توجه بفرمایید...! حین شنا کردن در تفسیر همین جناب ابوالفتوح بود که یه دفعه به این واژه برخوردم و بعد از این که از شدت بسط و طرب به افتخار رازی یه کف مرتب زدم، اومدم اینجا که بگم صریر یعنی: آواز قلم به وقت نوشتن .(فرهنگ معین) و من شیفته ی صدای قلمم وقتی که رو صفحه ی لیز کاغذ فریاد می کشه. هرچند سوم که بودیم بعضی از بچه ها دلشون ریش می شد.