• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : نقطه ي افتقار
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ( ) 
    بيشتر دومي...و البته که اولي هم خيلي خواستنيه
    پاسخ

    :)
    + ( ) 
    هعي...
    اون حسادته که خوبه يا غبطه؟؟؟؟
    هر کدوم خوبه من اون يکيشو انتخاب ميکنم(عمق احساس بعد از خوانش متن)
    پاسخ

    براي کلاس دکتر شفيعي؟ يا خاطره ي خوب خونه ي خدا ؟

    ياد يچيز ديگم افتادم هد:

    اون موقه اي که گفت من از دو تا شاعر چن تا سوال مي پرسم بعد بدون اين که شعرشونو بخونم مي گم مال کي بهتره...

    بعد گفت امتحان کنين، گه درست نبود خودمو از اين پنجره پرت مي کنم پايين...!!

    آخ... کوچولوي نازنين...!

    :دي!

    پاسخ

    ديدي گفت من همه ي اين کتابارو حفظم ... بعد شروع کرد مقامات حريري خوندن ... دلت نمي خواست مقامات حريري رو حفظ مي بودي؟ ... بعد چشاتو مي بستي و هي مي خوندي ... هي مي خوندي .... هي ... / فقط، کلاسش خيلي شلوغ پلوغه ... من دوست ندارم ... من کلاس شلوغ دلم نمي خواد ...

    هدي!

    من اون روز فهميدم که دانشکده ي ادبيات ازون جاهاييه که

    وقتي من و تو و فلفل و پلي و نجي و... با هم باشيم کيف مي ده!

    نه؟!

    فک کـــــــن! همـــــــــــه با هم!

    آخ آخ...

    صفا صفا... م س ج د ي!! :)

    پاسخ

    فقط مونده اونجا رو به گند بکشيم! فقط مونده اونجا ديوونه بازي در بياريم ! فقط مونده اونجا ... !

    و تکان دادن دست هاش موقع خواندن متون عربي...

    و تاب دادن پاهاش - که وقتي روي ميز نشسته بود به زمين نمي رسيد-

    و نشنيدن گوش هاش

    و اضعف المامومين گفتنش

    و شوخي کردنش

    و خنديدنش

    و صداي آرامش

    و «هيچ کس به خوبي من نمي تواند آن کتاب را بنويسد» گفتنش

    و سر به سر ميبيدي گذاشتنش

    و از حال و روز آن دختر دانشجو پرسيدنش

    و اسم دانشجويان را به سختي به ياد آوردنش...

    آاااااخ که چه قدررررر دوستش دارم...

    (مي خواستم بگم: آخرش کار مي دهد دستم!! ؛)) )

    پاسخ

    پيرمرد گوگولي ......