• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : بايد امشب بروم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 19 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    من هنوز گاهي ميکده بازه وقته نمازه ...مي خونم
    توي آمفي تئاتر وقتي صدا کمه به جاي هدي ، دوست دارم داد بزنم : بلند تر!
    وقتي خانوم اسفندي مي پرسه کسي شعر بلده بگه ما همه مي گيم هدايتي اما خانوم امسال رفت .
    وقتي خانوم گرامي رو مي بينم هميشه ياد اون موقعي مي افتم که دستگيرمون کرد و لرزه بر اندامم مي افته !!(يادته ؟واااي ...)
    توي ناهار خوري ياد راهروي مخوف دبستان مي افتم و به آباني ها مي بالم که اين قدر شجاعند !
    من به جاي پلي غر مي زنم که چرا چراغ هاي راهرو رو خاموش مي کنن و راهرو اين قدر تاريکه.
    من يک مدته به جاي پلي توي حياط پا خرگوشي مي رم و همه بهم نگاه مي کنن و آشنا مي گن خل شدي ؟
    بعضي موقع ها هم ،بقيه رو با عارفه اشتباه مي گيرم.
    سعدي جون رو هم وقتي مي بينم بي دريغ ياد فلفل مي افتم و تو دلم مي گم : فيل و فنجون !
    هرچند وقت يکبار هم با نرگس خاطره ي رفتن به راهنمايي هامون و اينکه عجب پليس بازي در مي آورديم تعريف مي کنيم .(عارفه و پلي يادتونه ؟)

    ما دلمان برايتان تنگ که چه عرض کنم ، تنگگگگگ شده ...!

    پاسخ

    جنوب که رفته بوديم خانوم گرامي کلي تحويل گرفت من و پولي رو! معتقد بود هنوزم دختر خودشيم! . . . حالا چي شد که کهف الشهدا کنسل شد ؟