جوگیر می شویم!
دیبای دل دوباره دریدند بی غمان
چشمان خیس خسته ندیدند ،ای امان
با تیغه ی نگاه ز دامان خویشتن
بی رحم و ظالمانه بریدند دستمان
آخر ز جور غمزه ی دلدار بی وفا
از پشت بام عشق پریدند عاشقان
سر تکیه داده ام به در خانه ی حبیب
شاید سری زنند و ببینند حالمان
یا رب به کار خسته دلانت نظر نما
آیا شود دوباره نشینند پیشمان؟...
...
مدتی است نگاهم نمی کنند...
دعایم کنید.