سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

تصور کن

    نظر

تصور کن ، یک عده عاشق دلباخته ، همگی با هم یک جا جمع بشوند
و یک صدا تو را صدا بزنند ... اسم تو ،‌ قشنگ ترین ترانه ی دنیاست ، حسین.
پ.ن 1:‌نمی دونم چی شد که یه دفعه قلمم رفت سمت تو. خب ،‌برای از تو گفتن چه بهونه ای از این بهتر که :‌کل یوم عاشورا ...
پ.ن2: آخیش...


اسمت را گذاشتند عشق

    نظر

به تو بها باید داد ،‌
تو را بزرگ باید کرد،
به تو باید بالید ، مباهات ورزید ، افتخار کرد ،
تو کم چیزی نیستی.
نمی فهمند آنان که تو را کتمان می کنند ،‌آنان که تو را می پوشانند ، آنان که فکر می کنند تو یک مرحله ی گذرایی از این زندگی. آنان که نمی فهمند – و نمی توانند بفهمند- که تو جاودانه ای . تو تمام نمی شوی. تو به دریا می مانی ، به اقیانوس ... دیوانه اند آنان که تو را برکه می انگارند و خیال می کنند تو خشک می شوی.
در همه جا ‌نشانه ای از تو به جاست.لابد کورند آنان که این همه نشانه را نمی بینند.
تو همانی که در چشم های لیلی جای گرفتی و مجنون را زمین زدی. مجنون تو را که در چشم های لیلا دید ،‌دل از کف داد...
در سینه ی حافظ ، این تو بودی که جوشیدی و دست های او را به نوشتن چنین دیوانی وا داشتی.
تو بودی که غرور زلیخا را شکستی و تو بودی که قلب های سرد هزاران عاقل را گرم کردی ، و نرم کردی.
تو شوری ، تو نشاطی ،‌تو هیجانی ، تو وصالی ،تو شیرینی ،   تو آرزویی ، تو فریادی...
تو آرامشی ،‌تو قراری ،‌تو دردی ،‌تو زهری ، تو هجرانی ، تو سکوتی ... 
اسمت را گذاشتند عشق .
اگر تو نبودی ،‌هزاران خوبروی دلفریب ، دامن کشان از مقابل دیدگان همه عبور می کردند ، بی آن که دلی بلرزد ، یا دلی بریزد...
اگر تو نبودی ،‌در تلاقی نگاه ها و خیرگی چشم ها ، هیچ قلبی زیر و رو نمی شد و هیچ سینه ای از حرارت ذوب نمی گردید...
تویی که زانوان مردانه ای را به ارتعاش وا می داری ، و تویی که عاقلی را به وادی جنون می کشانی ،
تویی که فراق را سخت می کنی ، و تویی که در پیاله وصال شهد شیرین می ریزی...
با حضور توست که چشم ها جام شراب می شوند ، عالمی را مست و خمار و آشفته می کنند و جهانی را بیچاره و آواره و درگیر...
تو اگر نبودی ....
پس نمی فهمند- و نفهمند- آنان که تو را کتمان می کنند ، می پوشانند و آنان که تو را پوچ می انگارند و هیچ می پندارند . و آنان که خیال می کنند تو تمام می شوی ، آنان که نمی دانند تو جاویدی ، تو می مانی .
تو را نباید پنهان کرد ، تو را باید جار زد ، فاش کرد...