سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

بر او که از درون متلاشی ست.

    نظر

 

منو ببخش.چون قرارمون این بود که نقاشیت کنم، که شعرت کنم. که بغض ملتهبی رو که توی چشمهات منفجر شده همه جا تصویر کنم. و یا سنگینی نگاه سیاهتو روی دست و دست خطم به چشمای همه نشون بدم... و هیچ کدوم از این کارا رو نکردم. اصلا حتی وقتی که بغض عین تیغ تو گلوم گیر کرد، همه ش به فکر گلوی دردناک خودم بودم و حتی به ذهنم خطور نکرد که حنجره ی تو این روزها چه سوزش سختی رو متحمل می شه. منو ببخش. چون قرار بود گوشامو برای تشخیص صدای تو از پشت یک خروار صدای دوست نداشتنی تیز کنم و با تو لبخند بزنم. با صدای تو بخندم. نشد. و گوشام طعم لیمو شیرین های دروغکی رو چشید و برای یه لحظه هم آهنگ صدای تو رو مزمزه نکرد. منو ببخش. من با خودم هم رو راست نبودم. من به خودم هم دروغ گفتم. و می دونم که برات چقدر مایه ی دردسر و غصه م .منو ببخش

بعد نوشت:دلم می خواد سرمو بذارم رو شونه ی وحشی بافقی و گریه کنم. شاعر تو را زین خیل بی دردان... !

بعد تر نوشت: دنیای بشکن زدن و لوس بازی ... :(