• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : بر او که از درون متلاشي ست.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    بانو امينم خيلي طولانيه! کسي حوصلش نمي ياد به من بگه
    باااااانوووووو اااااامييييينيييييييي (آيکون صحنه آهسته)
    تا بياد بگه صب شده.....
    پاسخ

    ر و ش ن گ ر ي ! روشنگري هستيم ! اييييي! حالم بد شد يه لحظه اصن ...!
    نگاه کن تو رو خدا!
    هنوز به ما ميگن روشنگري....
    پاسخ

    آره ديگه پو ! آخه واقعا به نظرت معقوله من به خاطر يه سال ناقابل بشم فرهنگي؟ همه مون تو روشنگر بزرگ شديم خب ...
    + دوست 
    سلام روشنگري؟مدرسه شاهد روشنگر سايت نداره؟اگه مدرسه تون سايت داره لطفا ادرسشو بگيد.موفق باشي
    پاسخ

    سلام، www.roshangar.sch.ir متاسفانه سايت روشنگر شاهد رو ندارم .
    + نيکي 
    تو اين چند روز يه چيزي فهميدم ، که از دست همتون خيلي ناراحتم
    زود باشيد از دلم دراريد
    نيکي بد اخلاق !
    پاسخ

    در مياريم از دلت :) :* ... رسيدن به خير !
    من وقتي براي اولين بار
    شعر بر او ببخشاييد فروغو خوندم
    دويدم بغل مامانم
    و تا مي تونستم گريه کردم هد ...
    تا مي تونستم ...
    تا جايي که صدام گرفت
    مستند فروغ ...
    فروغ خيلي شبيه ماهاست
    خيلي ...
    تازه هر روزم به مامانش مي گفته مامان من دلم مي خواد بميرم
    مث من که هر روز به مامانم مي گم
    کلا آدم غمگيني هم بوده
    مث من ....
    تازه منم به مامانم گفتم بيست و پنج سالگي وسط خيابون يه ماشين بهم مي زنه ....
    باور نکرد
    اما تو باور کن هد
    من بيست و پنج سالگي ام تو خيابون يه ماشين بهم مي زنه
    چون من هيچ وقت تو زندگيم ياد نگرفتم که چه جوري از خيابون رد شم
    چون من يه دستو پا چلفتي واقعيم ...
    که وقتي ماشينا بهش نزديک مي شن
    به جاي اينکه فرار کنه واي ميسته ...و از اين غم انگيز تر اينکه بيست و پنج سالگي من مي شه سال نود و نه ...
    آه ...

    بر او ببخشاييد
    بر او که از درون متلاشي است
    اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور مي سوزد
    و گيسوان بيهوده اش
    نوميد وار از نفوذ نفس هاي عشق مي لرزند
    اي ساکنان سرزمين خوش بختي
    اي همدمان پنجره هاي گشوده در باران
    بر او ببخشاييد
    بر او ببخشاييد
    زيرا که مسحور است
    زيرا که ريشه هاي هستي بارآور شما
    در خاک هاي غربت او نقب مي زنند
    و قلب زودباور او را
    با ضربه هاي موذي حسرت
    در کنج سينه اش متورم مي سازند ....
    بر او ببخشاييد ...
    :((
    پاسخ

    ديدي فروغو ؟ ... :(( بر او که از درون متلاشي ست ...
    + ///ـبا 


    ميدوني هدي؟من خعلي وخته ک ديگ دير ب دير ميام نت..بعد تو دير ب دير مياي و کامنتارو تاييد ميکني...و من يادم ميره ک برات کامنت گذاشتم و بايد بيام بخونمشون...چون دوس دارم بيام بخونمشون...از دستت الان عصبي ام هدي!خعلي...اصن ديگ همه چيز تموم شد...برو ديگ نگام نکن عاشقونه صدام نکن(ي سوال هدي...برو ديگ نگام نکن عاشقونه صدام نکن يا"برو ديگ صدام نکن عاشقونه نگام نکن"؟کدومشه هدي...کمکم کن!)

    :(

    پاسخ

    مي دوني ؟ خوبي پارسي بلاگ همينه که نظراي ارسالي هر کس رو نشون ميده و باعث مي شه تو بتوني تو جواب همه ي کامنتاتو ببيني... مي توني عضو پارسي بلاگ شي... دارم تبليغ مي کنم الآن :) راج ب اون سوال فني هم که پرسيدي، اکبر عبدي تو اخراجيا اولي شو مي خوند : برو ديگه نگام نکن!
    + ///ـبا 

    لـــهـــنت ب تو!تاييديه ک !اهــــ!

    +در کل ِ اين متن ک دوبار خوندمش يک چيز بزرگ ذهن من رو مشغول کرد...چيز بزرگي بود واقعا...چيزي ک باعث شد سرمو از مانيتور بلند کنم و تکيه بدم ب صندلي پشت ميزم و ب دور دست ها خيره بشم و چشمام رو بدوزم ب يک نقطه ي بيخودي و بعد دوباره نگامو بندازم روي مانيتور و خوب اون خط سبز رو بخونم و بعد برم روي قسمت نظرات و اينارو تايپ کنم تا بالاخره ب اينجا برسم ک مگ"وحشي" مرد نبود؟

    شايد الان با خودت بگي افکار پوچتو از وب من بردار و برو ...بردار و برو..بردار و برو(ريتميک بخون..باته صداي هايده)

    هدي چرا ديوونه شدي؟چرا ميخواي سرتو روي شونه ي اون مرد بذاري؟فک ميکني چ معني اي ميده؟؟اصلا چرا نميخواي باور کني ک اون ديگ پيش مانيست؟ب خودت بيا لعنتي(صداي سيلي زدن...سبا روي زانوهاش مي افته و صداي گريه ش بلند ميشه و مدام تکرار ميکنه لعنتي)

    (هدي مثل ديوانه ها ب يه گوشه اي خيره ست و بعد بلند ميشه و ب سمت دستمال کاغذي ميره ک مف آويزونش رو_ک نتيجه ي بيماريشه و در پست قبل هم ب اون اشاره شده_پاک کنه)

    +اين يه داستان open end بود ک کار جديد من و بکسه...saba & childs!!!

    قوربون عاقا..

    +هدي؟فک ميکني چرا من انقد تو وب تو زر ميزنم و کامنتام طولانيه؟فک ميکني من مشکلي دارم؟من...هدي من ...من مريض نيستم..من...(سبا با وحشت و چشم هاي گرد شده توي افق گم ميشه)

    پاسخ

    سبا حقيقتا اين ميني مال هاي اپن اند تو بدجوري منو تحت تاثير قرار مي ده ...
    + ///ـبا 
    صب کن اول ببينم اسمم درست مياد يا نه!
    پاسخ

    راضي هستي؟
    + مهر 
    واييييييي من از بخيه خيييييلي مي ترسم.
    عيدت مبارک زهرا خانوم
    پاسخ

    عيد شما هم مبارک :) ، من هنوز بخيه رو تجربه نکردم ...
    ديدي چي شد هو؟
    زينب هي گفت که اون خيار دهني رو نخور! و من خوردم و مريض شدم.... و در بستر بيماري افتادم...
    خداوند بر من ببخشاياد....
    پاسخ

    بر او ببخشاييد! بر او که از خيار سرماخورده ست...
    + مهر 
    چرا متلاشي المپيادي؟؟؟
    پاسخ

    براي اين که شما نخ سوزنو برداريد و درون متلاشيم رو بدوزيد. يه شعري بود که مي گفت :خوب من اضطراب کافي نيست/جسدم را برايت آوردم/هي بريدي سکوت باريدم/بخيه کردي و طاقت آوردم/در تنم زخم و نخ فراوان است/سر هر نخ براي پرواز است/تا برقصاندم برقصم من/او خداوند خيمه شب باز است...
    + ... 
    ؟
    پاسخ

    بر او ببخشاييد، بر او که از درون متلاشي ست ... (فروغ)
    هدي خوشحالم که تو هم مث من به مرض معذرت خواهي کردن مبتلايي....
    من به اين مرضم هم افتخار ميکنم!
    پاسخ

    اگر بر من نبخشايي پشيماني خوري آخر......به خاطر دار اين معني که در خدمت کجا گفتيم