شعر
به مرگ، آخر پروانه، تلخ میخندم
به اتفاق غریبی که میرسد از راه
به سوت و کور ترین لحظه های عمر خودم
به پیلههای ترک خوردهی غرور و گناه
کجاست آتش عصیان زیر خاکستر
که بعد مرگم از آن سربرآورم پرشور
که بال و پر بزند بیت بیت اشعارم
دوباره زاده شود این پرندهی گمراه
طنین وحشت و تنهایی و جدایی را
کنار گور غمینم به هم میآمیزم
تمام میشود آری، تمااام دغدغهها
در آن دقیقهی تلخ، آن دقیقهی کوتاه
تمام ثانیهها را به تو میاندیشم
به این که لحظهی مردن مرا در آغوشت...
تمام ثانیهها غرررق میشوم در تو
تمام ثانیه های مسیر دانشگاه
تمام ثانیه ها را به تو میاندیشم
به تو تلاقی ترس و شکوه و آرامش
به برگ آخر تقویمِ بیقراریهام
به اتفاق غریبی که میرسد از راه...