کی دوباره؟
آخ مهربان... دارم از درد، از اندوه، از گریه، از دلتنگی به خودم میپیچم. میخواهم خروار خروار بغض فروخورده بالا بیاورم. هی وسط جمع، هی میان شهر، هی توی اتوبوس، وسط کلاس، یاد تو میافتم و دلتنگیِ تیزِ تلنبار شدهی توی گلوم را قورت میدهم و فکر میکنم که آغوش زیبای تو کی دوباره منِ کوچک را در برخواهد گرفت. آخ که تو چقدر زیبا بودی، خانهی تو زیبا بود، هوای تو زیبا بود، آآخ زیبا! من همهی نعمتهای خوب دنیا را با تو عوض نمیکنم، «داشتن تو» بزرگترین نعمت خداست. دلم در اقیانوس مهربانی تو جامانده و ای بزرگترین نعمت خدا! مواظبش باش و پیش خودت نگهش دار که توی این دنیای بد، میان این همه اشتباه و دود و تاریکی گم نشود. آخ مهربان... کی دوباره زمان گریه و آغوش و فریاد فرا میرسد؟