غم
از قزوین که برمیگردیم، غش میکنیم روی تخت. داریم از خواب میمیریم ولی مودم را روشن میکنیم و مشغول موبایلهایمان میشویم. مشغول کانالها، تبلیغات، خبرها. چندین ساعت غرق میشویم در دنیای مجازی و خواب از یادمان میرود.
...
میان بحبوحهی این حرف و حدیثها، وسط تب و تاب بحثها و راست و دروغها، وقتی که از تهمتها و مغلطهها دلم میگیرد، وقتی اخم و اندوه از انبوه بی فکریها و بی بصیرتیها میان ابروهایم گره میخورند، وقتی تقلای حقارتآمیز عدهای برای چنگ زدن به قدرت را میبینم و بوی گند تزویر و دورویی و ریا به مشامم میخورد و حالم را خراب میکند، وقتی صدای بی انصافی توی گوشم میپیچد و پکرم میکند،
به آن زن جوانی فکر میکنم که شبانه راهی خانهی مهاجرین و انصار شد، تا برای کاندیدای مظلومش رأی جمع کند...
: (