ما مدعیان صف اول بودیم.
*همیشه برایم سوال بوده خدا با آن دست های بزرگ و قدرتمند و پینه بسته اش، چطور می تواند اتفاقات را به این ظرافت خطاطی کند؟
*خیلی تکیه گاه خوبی هستی خدا! فقط وقتی که چشم هات از پشت پرده ی بزرگ معلوم نیست، همیشه دلم شور می زند که تو داری بهم لبخند می زنی یا اخم کرده ای؟
-می دانم که دختر خوبی نیستم. قبلا فکر می کردم هستم. ولی حالا می فهمم همان قبلا هم نبوده ام.