زندان
*بعضی چیز ها مال خود خود آدمند.مثلا باد خنکی که امروز از پنجره ی کلاس وارد شد و پخش شد تو صورت و موها و گردنم، من را برد به فروردین سه سال پیش. هیچ کس هم نفهمید من چرا و چه قدر خر کیف شدم.
*دلم می خواد یه کلکسیون از سیاه مشق هام - محصول کلاس های حوصله سر برِ بی خودِ دبیرستان- جمع آوری کنم، بندازم تو یه بطری و بفرستم تو دریا. بعدش هم از آدمایی که پیداش می کنن برا خودم قصه بسازم.
* "دل من در دل شب،خواب پروانه شدن می بیند."تعبیرش چیه،خواهرِ یوسف؟!