آیینه
دراز می کشم رو خنکیِ علف. رو به سیاهیِ شب ،رو به سوسوی ستاره.
آمده ام آینه ام را بشکنم ، که تو هزار بار تکرار شوی.
یک تکه اش هم برای من کافیست. خیالِ خام بود که فقط مالِ خودم باشی، همین !
دراز می کشم رو خنکیِ علف. رو به سیاهیِ شب ،رو به سوسوی ستاره.
آمده ام آینه ام را بشکنم ، که تو هزار بار تکرار شوی.
یک تکه اش هم برای من کافیست. خیالِ خام بود که فقط مالِ خودم باشی، همین !