برای حمزه،سیدالشهدا
شبیه قصه ی خورشید و ماه و آتش و دود
شبیه قصه ی سیلیّ و روی داغ و کبود
چرا دلاوری ات را،
کسی حماسه نگفت؟
چرا به حرمت نامت،
کسی غزل نسرود؟
مصیبت جگرت را
کسی به روضه نخواند...
و یا بزرگی تان را ،
یل احد!
نستود...
دلم شکست شبی که زیارتت کردم
چقـــدر قبر تو مثل بقیــع . . . خلوت بود
من و دل و غزلم را بیا ببر با خود
که بودنم دگر اینجا دمی ، ندارد سود...
ببخش خامی این شعر نامنظّم را
ببخش ضعف لغاتی که می سرودم را
تو را به اشک پیمبر قسم که یک امشب
قبول کن صلوات مرا ، درودم را
بعد نوشت:
من و قلم زدن از بهر آستان شما؟!
خدا ببخشدم آقا ... دلم به جوش آمد...
مثل امام جواد، مثل امام هادی، مثل امام حسن عسگری،مثل حمزه سیدالشهدا... مثل ...مثل... مثل...
که شهادت شان هم بی سر و صدا و آهسته اتفاق می افتد...
غربت خیلی دل آدم را به درد می آورد، خیلی .
نشدتکم بالله هَلْ فیکُم اَحَدٌ عَمُّهُ سیّد الشهداء غیری؟! قالوا: لا