آب
چه سروده های سوزناکی که توی خیالم برای تو پرورانده ام . خودم تنهایی به پای شان گریه می کنم . تنهایی .
چی بنویسم ؟ همه ی پیشانیم دارد از انتظار و داغ و خستگی آتش می گیرد .
آب!
***
کسی نهیب می زند : شب تولدی ، روضه نمی نویسند!
من اما ...
چند شب ، تنهایی "پدر عشق ، پسر" خوانده باشم و دلم سوخته باشد، خوب است ؟
آقای من! شاهزاده ی جوان! به خدا قسم ، که من عاقبت به خیری را جز در "مستشهدین بین یدیه " شدن نیافته ام. که عشقبازی را جز در جان بازی ندیده ام. که سعادت را جز در جان دادن پیش پای حسین-علیه السلام- نخواسته ام .
برای منِ ، شما همیشه تجلی گاه شیرین ترین آرزو های عالم بوده اید .شما همیشه بزرگترین اسوه ی شهادت پیش پای حضرت دوست .
مگر نه این که اول بار شما به قلب شریعه زدید و برای بچه ها آب آوردید ، برادر زاده ی ساقی !؟
من تشنه ام به خدا ،
آب!