شمیم سبز

شرح ِ شطحیات زهرآه

بارون

    نظر

می دوم وسط حیاط .باد خنک می پیچد لای موهایم . نفس های عمیق می کشم. دست هایم را باز می کنم و صورتم را می گیرم رو به باران . می چرخم و می چرخم . خیس می شوم و خیس می شوم .می خندم و می خندم.
بعد می نشینم گوشه ی حیاط ، به تماشای بارون ! حیاط یواش یواش تار می شود و من آرام آرام خوابم می برد .
بیدار که می شوم می بینم... وای!تو آمده ای ،روم پتو انداخته ای ،رفته ای .

می بینی؟ تو دوباره آمدی لیلی ؛ و من خواب بودم باز.
این قصه تمام نمی شود . من همیشه خوابم . من همیشه خوابم لیلی . این قصه تمام نمی شود . من همیشه خوابم . خوابم من همیشه .همیشه من خوابم . همیشه من خوابم . همیشه من خوابم .همیشه من خواب.خواب.خواب.خواب.
لیلی!من می دانم، عاشقی که زیر باران هم خوابش ببرد ، عاشق نیست. نگو گریه نکن ،گریه هام با بارون قاطی می شود،کسی نمی فهمد.
من می دانم .