سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

جوراب راه راه بنفش

    نظر

 نمایش تصویر در وضیعت عادی 

 

روزهایی که این جوراب راه راه بنفش را می پوشیدم فلفل بهم می گفت که من هر وقت تو را دیده ام  این جوراب را پوشیده ای ! و من هر بار برایش توضیح میدادم که عزیزکم ! من چند جفت از این جوراب دارم ، چند جفت جوراب راه راه بنفش ! عین هم !
هر روز یکیش را می پوشم !
روز ها گذشت و دست روزگار یکی یکی جوراب ها را نابود کرد ... 
...
امروز متوجه سوراخ آخرین جوراب راه راه بنفشم شدم . از زیر لباس های دیگر کشیدمش بیرون و با ناراحتی نگاهش کردم .
جوراب ، مرا یاد آمفی تئاتر و نماز خانه و استراحت دبیران می اندازد . یاد هر جایی که برای وارد شدن بهش ، باید کفش هایمان را در می آوردیم .
دلم می خواهد فلفل دوباره بیاید کنارم بنشیند و بهم بگوید : من هر وقت تو را دیده ام ...


یاد
آمفی تئاتر
و
نماز خانه
و
استراحت دبیران
می افتم ... و آخرین جوراب راه راه بنفشم را با بغض می اندازم سطل آشغال.