نوشته شده در آذر 86
تجربه های عمر دوازده ساله ی من می گویند :
وقتی که دردناکترین مشکلات به سمت تو هجوم می آورند ،
و وقتی قلبت زیر فشار سوزنده ترین اتفاق ها له می شود ،
وقتی برای حل مشکلی خودت را به در و دیوار کوفته ای و هر هر کوششی دریغ نکرده ای ،
به جای اینکه بنشینی و الکی راه حل جدیدی را جست و جو کنی ،
به جای اینکه بین دوستان و رفقایت روزنه ی امیدی بجویی و دنبال همدردی بگردی ،
به جای اینکه خودت را بیهوده به آب و آسیاب بزنی و کلافه کنی
برو یک گوشه بنشین – لزومی ندارد حتما سر سجاده باشد ، هر گوشه ای که برایت دنج تر بود می توانی بنشینی -
بعد سرت را بالا بگیر و همه چیز را بسپر به او .
بعد با اطمینان از جایت بلند شو ...
یک نفس راحت بکش .
و با دل مطمئن و لب خندان راه بیفت .
شک نکن که همه چیز درست می شود .
نوشته شده در : آذر 86
پ ن : گاهی آدم لا به لای کاغذ های قدیمی اش ، چیز هایی پیدا می کند که حالش را جا می آورند .