• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : تو را زين خيل بي دردان کسي نشناخت.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال
     
    خرقه نه هو...
    ولي لباساي ديگه شايد خوشم بياد... مثلا سويي شرت!
    ديروزم رفتم يه سويي شرت خريدم که خيلي بهش افتخار ميکنم هو! ايشالا رفتيم دانشگاه هي مي پوشمش کيف کني!
    نه خرقه دوست ندارم...
    هدي مي دوني! من کلا لباس رو به عنوان هديه به رسميت نمي شناسم! دلم يه چيز ديگه مي خواد! مثلا نمي شه بهم يه گلدون هديه بده به اسم گلدون ارادات؟
    امروز روشنگريا رفتن مدرسه! همين الان به خاطرم اومد که تا ساعت نه و نيم هم اونجا خواهند موند! ميگم به نظرت شام هم مي خورن هدي؟
    اخبار ساعت هفت رو که نمي رسن ببينن! اخبار ساعت نه رو هم... بيست و سي که ديگه هيچي... پس به چه هدفي زندگي ميکنن؟
    پاسخ

    انساني هم که نيستن! عروض هم که ندارن. آرايه هم که نخوندن. زبان فارسي شونم که مضحکه. پو ما چطور مي تونيم دست خدا رو ببوسيم؟ پو اگه من امسال انساني نمي خوندم ممکن بود بميرم. نمي دونم چرا انقد ياد گذشته داغونم مي کنه . خدا رو شکر که ما عاشق ادبياتيم. خيلي خوبه آدم عاشق يه چيزي باشه. عاشق يه کسي بودن که جاي خود دارد. ولي عاشق چيزي بودن خيلي لذت بخشه. ب قول آقاي طباطبايي عاشقان فاتحانند! شهيد شهرياري هم عاشق رشته ش بوده. انيشتين هم. دکتر حسابي هم . به نظرت معرکه نيست؟ متاسفانه عاشقان ادبيات رو ترور نمي کنن. مي کنن؟ خيلي رمانتيکه آدم در راه عشق به ادبيات شهيد بشه.