• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : يک پنجره براي من کافيست.
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اََََََََََََََََََ هدي... اصن يادم رفته بودم که روي سراشيبي پارکينک سر مي خورديم و گند مي زديم به خودمون و چقدر مي خنديديم... صبح هاي مدرسه که کلي لحظه شماري مي کرديم... خونه ي ياسي...

    و يه چيز جالبه ديگه که الان يادم اومد... روزايي که يواشکي ساعت مي بستيم و فکر مي کرديم الان ته خلافيم! قلبمون تند تند مي زد... اما يه حس شجاعت هم در عين بزدلي بهمون دست ميداد...

    هيع! چقدر تو بزرگ شدي دخترم!

    پاسخ

    يادمه يه بار کلاس اول با خودم پاک کن آوردم مدرسه،و فقط يه حرف"ر" رو باهاش پاک کردم ولي قلبم داشت ميومد تو دهنم...حس مي کردم الان حين ارتکاب جرم ميان مچمو مي گيرن ... :) هر وقت هم که فخار مقدم با خودش خودکاراي رنگي مياورد با خودم مي گفتم چه دختر خلافکاري!