• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : لذت ادبي 1
  • نظرات : 1 خصوصي ، 33 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 1 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3      >
     
    خب به سلامتي!
    ماهم عاشق شديم....
    روزگاري بود جووني.... نه حدايتي؟
    پاسخ

    بله رهيمي پور :)
    امروز انشا داشتيم يک زنگش معلم نداشتيم و زنگ ديگر هم شجي(شجاعيان) به همکاري ليلا يک سوسک پلاستيکي قرار دادن روي زمين و معلم عزيز هم جا خوردن و گفتن که شوخي تکراري بود جذابيت نداشت و مي خواستند سوسک عزيز را توقيف کنند که شجي در يک عمل ماهرانه برش داشت و کار به توقيف نرسيد البته در زنگ زبان هم اين پروژه اعمال شد البته با موفقيتي روبه رو نشده و شکست خورد چون اصلا معلم زبان سوسک را نديدند.
    اين هم از گزيده ي يک چهارشنبه. البته يک بازي هم اختراع کرديم که زنگ تفريح ها به آن مي پردازيم بازي از اين قرار است يک عالمه آدم در هر جاي(حياط، راهرو، پيلوت و ..) به دنبال يک توپ پينگ پونگ مي افتند تا آن را بگيرند هر وقت هم گرفتند دوباره ولش مي کنند و دوباره مي افتند دنبالش! خيلي کيف مي دهد. خيلي!
    ما ديگر حرفي نداريم بريم برسيم به پلي کپي مهارت.
    پاسخ:چه جالب يک بار در جلسات سال قبل خانم کاظمي درباره چنين اتفاقاتي صحبت کرده بودن فکر نکنم اصلا بترسن.خنثي
    اون بازيه خيلي باحاله. ادم خودش خودشو سرکار مي ذاره نه؟ شوخي
    لذت بازيش تو اينه که ادم ها عاشق دويدن دنبال هدف هاي خودشونن حتي اگه خيلي کوچک و پيش پا افتاده باشه از سرگرداني و بي هدفي بهترهمتفکر
    پاسخ

    پو قضيه ي سوسکه چي بود؟ يادم نيس ...
    دراز كشيده ام روي تخت . دست هايم را گذاشته ام زير سرم . كاش به جاي اتاق ، زير آسمان سياه شب خوابيده بودم و به جاي لامپ خاموش بالاي سرم به ماه و ستاره ها نگاه مي كردم . كاش هميشه شب بود ،‌من شبها را دوست دارم. شبها شكوفه ي شعرت گل مي كند ،‌شبها كودك درونت با تو حرف مي زند ، شب ها انشايت مي آيد ، شب ها ماه توي آسمان هست ...

    اما روز هيچكدام از اين ها را ندارد . نه شعرت مي ايد ، نه انشايت . نه كودك درونت حرف مي زند ، نه ...

    حتي روز ها ماه هم در آسمان نيست . شب خلوت دوست داشتني و آرام تو را فراهم مي كند . اما روز شلوغ است . همه ي مشكلات عالم زير سر همين روز است ...من از روز متنفرم ، كاش هميشه شب بود . اما نه ، يك روز هست كه ارزش گذراندن دارد ، آن هم سه شنبه است ...و امروز سه شنبه بود . امروز سه شنبه بود و ما خط داشتيم . امروز سه شنبه بود و خانم شريفي سر كلاس ما را تحويل گرفت. سه شنبه ها خوب است چون تنها زنگي كه ما را در ان تحويل مي گيرند در سه شنبه است ...
    امروز ما اجتماعي داشتيم . امروز ما سر زنگ اجتماعي رفتيم كتابخانه و نقشه ي آمريكا را كشيديم . نقشه ي آمريكا كشيدن جذابيتي ندارد ، اما ديدن خانم محور و تداعي خاطرات با حال نشريه ي پارسال خيلي كيف مي دهد . اگر نشريه ي پارسال را انتقال مي دادند به سه شنبه ي امسال آن وقت ديگر معركه بود .


    امروز ما فيزيك داشتيم . فيزيك تنها زنگي است كه در سه شنبه ها اضافه است . اگر به جاي فيزيك ادبيات داشتيم عالي مي شد . اما اشكالي ندارد ...باز هم خدا را شكر كه به جاي فيزيك هندسه نداشتيم ... امروز سه شنبه بود .

    امروز ما داوري پرو‍‍زه داشتيم . خنده دار ترين زنگ هاي عالم همين زنگهاي پروزه است . يكي از بچه هاي گروه را انتخاب مي كردند ومي بردند كه شكنجه اش كنند . از گروه ما سعدي انتخاب شد.

    پروزه ساخت يك خمير دندان با خواص آرام بخش است . بايد به خمير دنداني كه مي سازيم عصاره ي اسطوخودوس و سنبل الطيب و بابونه و از اين جور چرنديات اضافه كنيم كه طرف بعد از استفاده از آن با آرامش بخوابد .

    خمير دندان را با كرم و گليسيرين و آب و صابون پودر شده درست كرديم ! اگر چنين خميردنداني را روي دندانهاي خودمان امتحان مي كرديم، دنداني باقي نمي ماند...و اين چيزي بود كه ما به آن توجه نكرده بوديم و بدبختانه در داوري پروزه راجع به آن از سعدي سوال شد. ظاهرا خانم سيد احمديان پرسيده بودند كه خمير دندانتان را روي چه چيزي امتحان مي كنيد ؟ و سعدي در جواب گفته بوده كه روي گوسفند زنده!

    البته تنها جوابي كه مي شد به اين سوال داد همين بود . اما تصور اين كه ما گوسفند زنده بياوريم مدرسه و به دندانهايش مسواك بزنيم و ببينيم كه آيا بعد از استفاده از خمير دندان راحت خوابش مي برد يا نه ، در باور هيچ بني بشري نمي گنجيد...امروز سه شنبه بود .... و من سه شنبه را درست به اندازه ي شب دوست مي دارم.
    پاسخ

    پو دوشنبه ها رو يادته ؟ افتضاح بود... عوضش امسال دو شنبه هامون گل و بلبل بود ... :)
    واي واي واي !
    مسافرانو ديدين ؟‌اون جايي که بهرام داشت گزارش مي داد و تو گزارشش راجع به اجداد آدما حرف مي زد ....و مي گفت اگه اجدادت آدم حسابي باشن تحويلت مي گيرن ف اگه نباشن ....
    واي واي واي!
    ياد پو افتادم ...و اجداد مغولش !‌
    قهقهه
    پاسخ:واقعا که !
    ازت انتظار نداشتم به دوستت بخندي!ابرو


    وااااااااي هدي... فکر کنم بزرگترين دغدغه مون تو زندگي همين اجداد مغولم من بود! وااااي :)))))
    پاسخ

    بود؟ من هنوزم به اين موضوع فکر مي کنم... چند وخ پيش به سنا هم گفتم ، دلم خوش بود ممکنه اجداد اونم مغول باشه ... يهو يادم افتاد سيده ... يه لحظه احساس کردم تنها بازمانده ي يه نسلم و وظيفه ي سنگيني رو دوشمه . بعد ياد امير کبير افتادم و سبک شدم !
    من از نسل مغول ها نيستم! نوه اميرکبير! من مغول نيستم!
    اصلا اين بحث هاي نژاد پرستانه رو کنار بذارين!(ولي من نمي خوام از نسل مغول ها باشم.گريه)
    پاسخ:مثل اين که قضيه داره جدي مي شهتعجب


    :)))))))))))))))))))))
    پاسخ

    :))))

    فاجعه است ... امروز پولي به اين نتيجه رسيد که از نسل جومونگه . بعد مهاجرت کرده به ايران . به مرور زمانم چشماش از حالت بادومي به همين مدلي که هست تغيير پيدا کرده ،لابد!
    پاسخ:شجره نامه داره اونوقت؟



    واي هو... دلم...
    عارفه داره ميگه چهارشنبه اش عشقولانه نبوده!
    هدي احساس مي کنم برگشتم به سوم ب.... :((((((
    (ادامه نظر قبل)
    من نمي خوام از نسل مغول ها باشم!گريهاين هدي هم که از نسل امير کبيره خوش به حالش!افسوس

    بي خيال اين بحث مي شيم و ادامه مي ديم به صحبتمون.کلاس ورزش هم رفتيم پينگ پونگ! عشق کردم من عاشق پينگ پونگم! واي از بسکتبال و واليبال و اين جور مزخرفات خيلي خيلي با حال تره!
    اگر يک کمي ديگر ادامه بدم سرم مي افته رو کيبورد و خوابم مي بره!خميازه
    خدانگهدار!خداحافظخميازه
    پاسخ:چه طوري نتيجه گرفتي از نسل مغولايي؟!
    هدي چه طور فهميده از نسل اميرکبيره؟!

    چه جالب من هميشه آرزو داشتم پينگ پونگم خوب باشه ولي افسوس..رويا
    اين خميازه هه خيلي باحاله!خداحافظ



    هدي من چرا فکر مي کردم از نسل مغولام؟ ولي واقعا الان هم واسم مساله است که از نسل مغولا نباشم!
    هدي من بزرگ نميشم! اينو تازگيا فهميدم!
    وااااااااااي هو...
    يادته يه ساعت باهم جر و بحث مي کرديم که از نسل کي هستيم و من غر ميزدم که نمي خوام از نسل مغولا باشم؟ و تو کشف کردي که از نسل اميرکبيري؟
    امروز يه دختره رو تو حوزه ديدم فکر کنم واقعني از نسل مغولا بود! از بس شبيهشون بود!
    قابل به ذکر است که چهارشنبه دقيقا به همون دليلي که عارفه مي گه! غير قابل تحمله! افسوسفردا چهارشنبه است! آه....! خدا...!افسوس فردا چهارشنبه است سارا مي ياد. خانم مقدم مي ياد! يکي ديگه هم مي ياد خوش به حال هر سه تاشون!شرمنده
    اما ما چي! روي سياه تک تنها بيکار! واه واه واه...!اوه
    من رفتم صفحه آرايي نشريه رو بکنم.خداحافظ
    پاسخ:سلام پولي جان
    خوشحالم که با غم هاي عاشقانه ات مي سازي. مرحبا به پوليرويا



    تاريخ اين نظره 19 آبان 88 ئه هو! من داشتم با غم هاي عاشقانه ام مي ساختم! :)))))) و شما هم همين طوري واسه خودتون خوش بودين....
    انا تنها....انا بدبخت...انا بيکار....انا بلاتکليف...انا مجنون.......
    از آدم بزرگ ها متنفرم!(البته بلانسبت شما شما که آدم بزرگ نيستين!قلب) تازه مي فهمم آنتوان دو سنت اگزو پري چه مي گفت! از آدم بزرگ ها متنفرم! از کساني که دارن آدم بزرگ مي شن متنفرم!سبز
    آدم بزرگ ها فکر مي کنن همه چي را مي فهمن...فکر مي کنن همه چي بايد روي نظم باشه...فکر مي کنن دنيا براي هيچي وقت نداره براي همينه که اين قدر مي دون.....
    من دوست ندارم آدم بزرگ بشم! از آدم بزرگ ها متنفرم!ابرو
    پاسخ:آدم بزرگ هايي که کودکي شونو فراموش مي کنن، همون هايي که دنبال آرزوهاي کودکي و بزرگي شون(که به دست نياوردند) تو زندگي بچه ها/شاگرداشون مي گردن و ...
    من با اين گروه مشکل دارم.


    چرا دارم اينا رو واسه تو کپي ميکنم؟ خب خودت برو بخون ديگه! واي هو معرکه است! روز به روز سوم ب مون رو تعريف کرديم! واقعا چرا خانوم لياقت يهو گذاشت و رفت؟
    کلا عارفه هم داره فاش ميگه و از گفته ي خود دلشاده...
    هعي هدي...
    سلام عليکم. نيشخندعارفه راست مي گه شما که دعوا مي کردين يه جور خاصي بود هم زمان هم دعوا مي کردين هم روتون مي کردين به ديوار مي خنديدين قلباما خانم کاظمي خشک دعوا مي کنه يه جوري...اصلا آدم حالش گرفته مي شه.اوه
    من از ادبيات خوشم مي ياد. نيشخنداز هندسه هم خوشم مي ياد البته نه از کلاسش از درسش. تمرين هاي هندسه امروز هم که پدرمون رو در اورد من يک سوالش رو کامل حل نکردم سوال تا وسطش مي رفت بعد ديگه نمي دونستم بايد چي کار کنم. اهيپنوتيزملبته حساب هم دست کمي از هندسه نداشت. کمي اعصاب خرد کن ولي قابل حل بود.قهر من از زيست هم خوشم مي ياد. از فيزيک هم ولي نه به اندازه ي زيست.نيشخند از جغرافي و تاريخ و اجتماعي و خط و اينا اصلا خوشم نمي ياد به خصوصي اجتماعي که هيچ دردي از هيچ کس رو دوا نمي کنه![اوغ]
    فردا هم امتحان کامپيوتر داريم. من بلدم! از کامپيوتر هم خوشم مي ياد البته اگه اينترنتم قطع نباشهخنده(اينترنت کامپيوتري که من پشتش مي شينم بگير نگير داره)ديگه بايد برم.



    هعي هو! من به تاريخ علاقه نداشتم؟ پس چرا تا حالا فکر مي کردم از بچگي به تاريخ علاقه داشتم؟
    عاريف نظر داده :
    دعواهاي شما فرق داشت..!!شما خيلي بهتر بودين..!!باور کنين..!!من اگه قول بدم مطمئن باشيد که تا آخرش پاش واي مي سم...مطمئــــــــــــن باشين..!!چشمک
    براي فردا کلي تمرين سخت هندسه بايد حل مي شده که من نکردم...کار شبانه هم که مسلما بايد بکنيم...فردا مي بينن...ببينيد ما چقدر بيچاره ايم..!!آخه چي مي شد همه روزاي مدرسه چهارشنبه بود...!!اونوقت ديگه هيچ مشکلي وجود نداشت..!!حتي با وجود زبان ترمي..!!فرشته
    نمي دونم شما هم دليل علاقه ي منو به چهارشنبه ها مي دونيد يا نه..!!نيشخند
    ولي واقعا جاتون خيلي خاليه...خيلي...افسوس
    ما بريم که مشکلامون بسازيم..!!لبخند
    خوشحال ميشم سر بزنين...خيلي خوشحال..!!
    فعلا..!!گل

    هو تو يادته ما با کاظمي يه بار روز دانش آموز دعوا کرديم؟ من که يادم نمياد! ولي بين اين نظرا کلي گله و شکايت کرديم ازش! :دي
     <      1   2   3      >