خب ميتوني به اسماي ديگه فکر کني....مثلا :
مستي نرگس......نرگس و مستي ....نرگس مست است....مست نرگس است...نرگس و مست... مست و نرگس....آيا نرگس مست است؟.....آيا مستي نرگس است؟.......نرگس مستانه مي آيد....نرگس ميرود و مستانه مي آيد...مستانه به ديدار نرگس ميرود....نرگس از مستي متنفر است......مستي در دبستان با نرگس دوست شد.....مستي و نرگس، دو يار باوفا....بي وفايان.......مستان بي وفا.....مستان باوفا.....باوفايان نرگسي......بي وفايان مست........در به دران مست......نرگسان در به در..... نرگس و مست دربه در شدند.... بررسي عوامل در به دري...بررسي عوامل مستي ....ببرسي علل حضور نرگس و مست در کنار هم.... و هزارتا مدل ديگه .... بي خودي هم التماس نکن، من که نميتونم همهش جاي تو فکر کنم، خب خودتم يه کم فکر کن...والا

پ.ن: قديمترا مردم کادو ميدادن، شيريني ميگرفتن.... جديدترا مردم بعد يه تبريک خشک و خالي سريع ميگن پس شيرينيش کو؟..... در جديدترين متد بازار انگار مردم به رو خودشون نميارن تولد يه بنده خداييه، ولي از اولش شايدم از قبلش طلبکارن...بد دوره زمونه اي شده.... بد

نقاشيامو ديشب کشيدم هو...
نبودي، کلي خوش گذشت :)

مَ.ن فکر مي‌کنم که تو ديوانه‌اي
چرا که قلب ِ خود را
اين لاله شفيق ِ صحرايي
اين قالي ِ مجلل
اين کوه ِ نور را
دادي به مَ.ن که از همه شهر بدترم
مَ.ن فکر مي‌کنم که تو ديوانه‌اي...

هدي دوسش نداري؟ من خيلي دوسش دارم ....

هو گفتم که...
بيدار موندم براي انجام دادن کارام نيست.
مي خوام نقاشي بکشم! :دي

نه هو.... من حالا خيلي بيدارم.. کلي کار دارم.

چرا هي از شما درساي اولو امتحان ميگيرن؟ سوالي که واسم مطرحه واقعا!
کم نيست اين تاريخا؟

خوبه علاوه بر ليست صدراعظم ها ليست همسرانشونو ارائه نکرده کتاب...
والااااا

هدي توام بيداري؟
منم بيدارم...
فردا هم امتحان از اين قاجار کوفتي دارم و همزمانم دارم سالهاي مشروطه مي بينم و اقدامات ميرزا آقا خان نوري رو حفظ مي کنم و براي بار هزارم اين صدراعظم را از سر به ته و از ته به سر ميگم... ايش ايش...
خسته ام. دلم ميخواد برم نقاشي کنم :(

داري ديوانه ميشي هو. بهت تسليت ميگم.
اين ديوانگي ات به اين خاطر نيست که به يه دليل نامشخص هرچي نظر بهت دادم رو پاک کردي چون اين عادت هميشگي ات بود... اين ديوانگي ات به اين خاطره که تو اين متن دارم يه چيز غريبي مي بينم که نمي فهمم چيه و تو به زودي ديوانه ميشي (يا شدي)
در هر حال... من که طبق معمول نمي بخشمت...

:-)

من که نفهميدم چي بلغور کردي...چون نه هيچ وقت از حل مسئله هاي رياضي ذوق مرگ ميشدم و نه از کشف ايهام در اشعار حافظ.....
فقط وقتي اين قضايا حل ميشد يک نفس راحتي ميکشيدم و از ته دلم ميگفتم: واااااي خدا رو شکر که حل شدن و از دستشون راحت شدم که ديگه مجبور نيستم بيشتر بهشون فکر کنم....
شايد تنها لحظه هايي که مثل تو ذوق مرگ ميشدم وقتهايي بود که يه تصوير تار توي ذهنم نقش ميبست و جانم به لبم ميرسيد تا اون تصوير رو روي کاغذ بيارم...اما وقتي ميشد اوني که ميخواستم، لذتش وصف ناشدني بود (البته اين لذت رو خيلي تجربه نکردم...)
مع الوصف نوشتار شما از ذهنيات ما دور بود و تنها براي اين مزاحم شديم که بگوييم.....بدنيست اسم وبلاگت را بذاري نرگس مست.....به قيافه ت هم ميخوره

کتک مي خوان اين غصه هايي که وسط خوش حالي آدم يه دفعه جيغ مي کشن : هوي يادت نره ها ...از يه چيزي ناراحتي! اصلا چشم ندارن ببين آدم خوشحاله
منم امروز چند بار در اوج خوشحالي يادم افتاد بايد به خاطر يه چيزي ناراحت باشم.
هد ناراحت نباش