مي دوني چيه؟
منم دقيقا همين احساس تنگي نفس رو اونجا مي کردم.
اونجا همش يا گرم بود. يا سرد. هيچ وقت هم باد خنک توش نمي اومد. هيچ وقت... ولي هميشه وقتي مي دويدم سمت راهنمايي يه باد خنک مي خورد تو صورتم من عشق مي کردم....
بعد کلي با خاطره هام باي باي مي کردم... هعي هو....