واي چه عالي!!
چه قدر خوب که اين جا همه از اين جراحيا کردن
آخه منم اول مهر بايد برم .... بعد همش مي گفتم
خو نامرديه که!! چرا همه ي بدبختيا واسه منه؟؟
بعد ولي الان يهو يه جور خوبي شدم!!!!!!!! (آيکون يه آدم بخيل بدبخت!!! :دي)
تازه منم مث پولي از اول که مي شينم هنو چراغه رو روشن نکرده تااااااااااااا آخرش که صندلي رو ميده بالا چشام بسته ست...
البته دو هفته پيش که باز جراحي کرده بودم
يه دفعه وسطش
چشامو که باز کردم که ببينم قيافه ي دکتره چجوريه و وضع دندونامو از قيافش تشخيص بدم!!
فقط دوتا سوراخ دماغ معلوم بود و دکتره و دستيارش مثل ملک الموت داشتن توو دهنمو نگا مي کردن و يه چيزي شبيه آمپول گاوي توو دست دکتره بود...!!!
وووووييييي... داشتم سکته مي کردم...
قبل از جراحي هم ايييييينقدر الکي به مامانم مي خنديدم همه فهميده بودن خنده ي عصبيه و دارم سکته مي کنم!!
آبروم رف!!
:ssssss