امشب به بر من است آن مايه ي ناز
يا رب تو کليد صبح، در چاه انداز
اي روشني صبح به مشرق برگرد
اي ظلمت شب ، با من بيچاره بساز
امشب شب مهتابه ، حبيبم رو ميخوام
حبيبم اگر خوابه ، طبيبم رو ميخوام
گويي فلاني آمده ، آن يار جاني آمده
مست است و هشيارش کنيد
خواب است و بيدارش کنيد
آمده حال تو، احوال تو، سيه خال تو، سفيد روي، تو ببيند برود
احسنت
به خدا تو کفه نوشتنتم!
تو چي ؟
درس ميخوني بزرگ؟
آپم !
سر بزن
عزيز و حرمت واژه ها رو خوب اومدي! يه مطلب مفصل براش مي ارزه اين پنجشنبه هم تا جايي که يادمه هميشه سرهم مي بينيش ديگه :دي
ولي خوشحال باش! به خاطر پاييز . به خاطر همه ي روزاي خوب دبيرستاني بودن که تازه داره براتون شروع ميشه
هيچي دومين ماه سال نمي شه! دو هم عدد خوبيه...
منم هيچ وقت پنج شنبه رو سر هم ننوشتم...! هر روز از خودم مي پرسم که چرا پنج شنبه جداست؟ وقتي مي خواستم اين نظريه رو راجع به چهارشنبه بگم ديدم کلا نمي شه چهار شنبه رو سر هم نوشت...
آخي...چهارشنبه کوچولوي من...!
بي خيال.
خودت چطوري؟
سلام به دخترک مهربون توي آينه
چه همه عوض شده اينجا!!!
دلمان يه ذره شده بود!
روز اول خوب بود؟
ازين قتل عام کلمه بيزارم؛ کلمات حرمت دارند!(شکلک ها رو نمي ياره ؟ يه عالمه بوس و دلتنگي)
اي جاااان!
من بميرم براي اون دختر کوچولوي توي آيينه!
وااااي نميدوني هدي دلم برات يه ذررره شده بود!
من هم عاشق پاييزم آباني
ولي فقط از اول هايش مي ترسم
دوست مي دارمت
سلام بر مهربان هدي
و مهربان شاعر دنيا
که هيچ جاي دبيرستان نه هيچ جاي دنيا نظير ندارد.
دلم برايت تنگ شده
خيلي
ييهو ياد حياط خالي افتادم که با هم دور تا دور را قدم مي زديم و در مورد کتاب هاي رضا امير خاني صحبت مي کرديم .
مرور خاطره ها بعضي وقت خيلي عذاب آور است
هبييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
هدي من دلم گرفت.
مي خوام برات مفصل کامنت بذارم. ولي مامانم بالا سرمه مي گه برم بخوابم!
شب به خير...!
بوس.
هيچي بهار نمي شه...
ارديبهشت...
گل...
شکوفه...
بهار...
زندگي...
هيچي بهار نمي شه آباني خود شيفته....