سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

می نشینم کنار حوض ...

    نظر

 می نشینم کنار حوض . عکس صورتت افتاده توی آب . چه ملیح شده ای امشب ! چه لبخند مهربانی بر لب داری . نور این چند ستاره که دور و برت می پلکند نه تنها تو را از چشم نمی اندازد ، که انگار آمده اند زیبایی تو را به رخ ما بکشند . تو هم می شنوی ؟ صدای سکوت می آید . چه آهنگ خوبی دارد ، جان می دهد برای نجواهای عاشقانه . ولی من نجوای عاشقانه از کجا بیاورم ؟ آمده ام که درد دل کنم برایت . سرت که فکر نمی کنم شلوغ باشد ، شب است و همه خوابیده اند . فقط من مانده ام و تو. .... به این ابر ها بگو این قدر وسط حرف های من روی ماه تو را نپوشانند ، اعصابم خرد می شود . 

این نسیمی که می آید چه سوزی دارد! پیشتراین نسیم خیلی مهربان بود ... وقتی می وزید انگار می کردی سرت را نوازش می کند ، ولی امروز مثل سیلی می ماند ، چه سوزناک است ... عیبی ندارد ما که عادت کرده ایم به این نامردی ها ....

من خیلی خسته ام ، شاید خوابم ببرد ، ولی تو قول بده بیدارم کنی . نگذاری بخوابم . خب ؟ قول بده.

ببینم ،

امروز این ظلم را دیدی ؟

آن طعنه را چی؟ شنیدی ؟

... ندیدی ، نشنیدی . تو که روز ها نیستی . فقط شب ها می آیی . همان بهتر که نیستی . قامت تو همین الان هم از سنگینی بار ستم خمیده ، اگر روزها بودی که حسابی تا می شدی از درد ...

نیستی ببینی که در امتداد مسیر مظلومیت دختر بچه ای جنازه ی پدرش را از زیر آوار جنگ بیرون می کشد ....

تو که خودت می دانی ... همین ماجرای غزه که تا دیروز خورشید هم دم از آن می زد ، یادت نرفته ، رفته  ؟

اصلا چرا دور تر برویم ؟ همین جا ...

 جامه ی غیرت پسرانمان دریده شده ،

طوفان غفلت ، عفاف دخترانمان را با خود برده ...دل شان به چه خوش است ؟ به دنیا ؟... خاک بر سر دنیا ...                  

...

چه لطیف است این اشک ، آرام و نرم می چکد  و در آب حوض گم می شود ... صبر کن ببینم ، این اشک من است یا قطره های باران ؟

تو هم که داری گریه می کنی ماه من ؟ ...

تو که آن بالا ، روی صندلی آسمان نشسته ای به خدا نزدیک تری! به خدا بگو دیگر منتظر چیست ؟

بگو دیگر چه می خواست بشود ؟

بگو ...

اصلا چه نیازی به گفتن تو ؟ خدا همین جا کنار حوض نشسته ... خودش صدای دل را می شنود ....

....

چی شد ؟ چرا رنگ آسمان این قدر ناگهانی پرید؟ چرا صبح شد ؟ چرا...

کجا ؟ کجا می روی .... ؟ .... تو هم ؟ تو هم مرا گذاشتی و رفتی ...؟ ....باشد ، برو بی معرفت ... برو ...

.... اشکالی ندارد.

این جا ، لب حوض ، یکی کنار من نشسته ...