سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

ماه بی دست من ، دستم را بگیر...

    نظر

میان جنگ وقتی نگار می آمد

صدای قهقهه ی ذوالفقار می آمد

به پیش چشم اباالفضل موقع پیکار

تمام لشکر دشمن چو خار می آمد

رجز بخوان ، رجزت غم ز یاد دنیا برد

رجز بخوان ، رجزت هستی مسیحا برد

قسم به نغمه ی عشق نگاه مست حسین

صدای حیدری تو دل خدا را برد

اگر اراده کنی تو بهار می گردد

زمین به امر دلت بر مدار می گردد

ز غمزه های خدایی شیر بیشه ی عشق

تمام هستی یوسف خمار می گردد

خدا چه کرده به هنگام آفریدن تو

فلک فدای نفس های تو ، دمیدن تو 

دو دست خویش باید برید ای لیلا

 به وقت نوش شرابت ، به وقت دیدن تو

به وقت دیدن تو دست و پای جان گم شد

دلم به عشق سرزلف ناگهان گم شد

ز جام دلبری ات اندکی عطایم کن

که در پس نگهت ماه آسمان گم شد

شمیم نام تو هوش از تمام گل ها برد

خیال خنده ی تو قلب لاله ها را برد

به پیش پای تو خم می شوند نرگس ها

و عطر آمدنت دودمان ما را برد...

سروده ی هدی