ما منتظریم ...
ما منتظریم ...
منتظر شانه های تو
شانه ای که سر بر آن بگذاریم و اشک بریزیم ، گریه کنیم ، زار بزنیم ،
و از غصه ها و درد های این صباح نا جوانمرد بی انصاف بگوییم ...
اما نه ،
قلب نازنین خود تو از این غم هاست که شرحه شرحه شده ....
ما منتظریم ...
منتظر نگاه تو ،
چه آرامش پر شوری می بخشد چشم های زیبای تو ،
و چه بی قراری آرامی می دهد این نگاه مهربان تو ،
اما نه ،
ما لیاقت نگاه آسمانی تو را نداریم
ما منتظریم ...
منتظر دست های گرم تو
اما نه ،
ارتعاش دست های خسته ی ما چیزی نیست که بتوان در برابر بزرگی چون تو با آن مقابله کرد
ما منتظریم ...
منتظر تبسم ملیح تو ای عشق تمام و ای تمام عشق
منتظر آوای دل نشین و روح بخش تو ....
ای محبت محض ...
مادر تو اگر فاطمه باشد
تو این همه دلتنگی را تحمل نمی کنی
جد تو اگر رسول عشق و امید باشد
تو در برابر این روی خراشیدن ها صبر نمی کنی
عمه ی تو اگر زینب باشد
تو نمی توانی در برابر تازیانه های ناجوانمردی آرام بگیری
تو اگر سلاله ی حسین باشی
نباید بتوانی این سیل اشک را ببینی و تاب بیاوری ...
ای محبوب دوست داشتنی !
چشم انتظار ما و،
نگاه عاشقانه ی تو ...
دست بی قرار ما و،
دامن آرامش تو ...