سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

تا شعر تازه ای بنویسی...

    نظر

شکست در تب و تاب ترانه و تنبور
 غرور زخمی پروانه های معلولش
کسی تمام تو را بغض بغض می بلعید
 میان خستگی کارهای معمولش
میان شعر نوشتن، میان بیکاری
 میان پله ی کشدار و سرد دانشگاه
میان واحدهای به زور پاس شده
میان ثانیه های همیشه مسلولش
شبیه دلهره های عمیق یک گنجشک
که در محاصره ی دست های صیادیست
شبیه یک اعدامی که ناامید و ملول
نشسته گوشه ی تاریک و تنگ سلولش
بلند شو کسی انگار جامه ی غم را
کشیده بر سر تنهایی تب الوده
بلند شو کسی انگار گم شده در شعر
و در معادله های هزار مجهولش:
خودش، تو، عشق، غرور، اتفاق، دلتنگی
سکوت، ساز، صدا، کوه، اینه، شیشه
بخار آه ترک خورده، بغض، باران، شهر
تناقض دل پرخون و جیب بی پولش
***
بیا معادله را بی جواب بگذاریم
ریاضی شعرا خوب نیست معمولا!

#شعر
#چون_قافیه_تنگ_آید.
#پریشان_نوشت
#سرماخورده_نوشت