سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست

    نظر

و مرگ، قصه ی کابوس های ممتد من

حلول کرده به خمیازه ی مردد من

چقدر فاصله داری خدای آبی ها!

از ابتدای کبود هزار و سیصدِ من

چقدر فاصله دارد نوازش نفست

از انحنای چروک و مچاله ی قد من

من ابر تیره ام، ابر عقیم بی باران

و بغض می چکد از زخم های بی حد من

من و دو راهی تردید های آشفته

که حل شده وسط لحظه های شاید من

تلاطم دل من را نگاه کن دریا!

: خطوط جزر و بلندای وحشی مد من

به غیر چشم تو من را کسی نمی فهمد

غزل بپاش به غم مویه ی مجعد من

شبی اگر وسط شعرها شهید شدم

بگو غزل بنویسند روی مرقد من ...

غم مویه ی مجعد من ...

بعد نوشت: حجت موجه ماست.