سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

بنوازی و پس بیازاری.

    نظر

بارها گفته ام. باز هم می گویم که من شیفته ی آن لحظه ای هستم که تو داروی تلخ خواب را قطره قطره توی دهان من بچکانی و من، دردآلوده، ته مانده های رمقم را از دست بدهم و روی پاهای تو بی هوش شوم. و وقتی به هوش بیایم که دیگر هیچ چیز از سنگینی غبار آلود قبل در دل و چشمم باقی نمانده باشد. و تو دوباره تو نگاه خندانم برق بزنی و من دیگر هیچ وقت، از حسادتِ احمقانه ی عجیبم بغض نکنم. و من به گرمی انگشت های تو محتاجم! که دست یخ زده ی من را به شیوه ی شیرین ِ همیشه خودت،محکم، فشار دهی... و من تا ابد فلج شوم.