شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

گل سرخ !

    نظر

صبح ، کنار چکیدن ساده ی شبنم که نشسته بودم ، صدای شکستن بغض یک گلبرگ گل سرخ را شنیدم، دلم سوخت.
حالا، دلم را پهن کرده ام روی تخت و دارم فوتش می کنم و بهش پماد سوختگی می مالم . طفلک دل من و طفلک تر ، گل سرخ!