سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

ا ن ت ظ ا ر

    نظر

* افطاری امشبت هم نشدم ، که تو "اللهم لک صمنا بخوانی" و لقمه لقمه تمامم کنی .

* چشم های تو برای خودشان یک پا تابستانــ نـد بانو !
این را وقتی می فهمم که تو نگام می کنی و من لحظه لحظه آب می شوم. عین آدم برفی ...

* چای امشبت هم نشدم ، که تو بسم الله بگویی و جرعه جرعه حلالم کنی.

* چشم های من رنگ چمنزااار می شوند، وقتی که تو پیراهن سبز می پوشی.

* گاهی دست هایم، حسرت آن قاب عکس روی دیوار را می خورند که صورت قشنگ تو را قاب کرده است. چشم هایم را می بندم و خیال تو را توی پرانتز خالی دست هام جای می دهم . به همین لطافت نزدیک!

* همه چیز که ترانه و غزل و بحر طویل عاشقانه نیست بانو ، گاهی همین جمله های مجرد هم –به قول تبسم- قدّ چهار سال عاشقی دل آدم را تکان می دهد.

* تیک تاک،تیک تاک،تیک تاک . . . نه، این صدای عقربه ی ساعت نیست. صدای دهان من است که دارم به ثانیه ها کمک می کنم زودتر بگذرند.

* وقتی که قرار به آمدن تو نباشد، هر قطره ی این سرم که می چکد ، هم صدا می شود با یک "آهِ" حسرت آلوده ی من . هر چه سرعت چکیدن قطره ها یواش تر ، ریتم آه های من هم ، عمیق تر !

و آن لحظه نیز چندان که حوصله داریم، دور نیست!

بعد نوشت اول : به انتظار عیادت که دووووست می آید
                        خوشست بر دل رنجور عشق ب ی م ا ر ی . . .


بعد نوشت دوم : می توانید همه ی همه ی این ها را اس ام اس کنید به کسانی که دوستشان دارید . هر چند خدا "ارتباط رو در رو" را بیامرزد.