سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

نیمه شب دوش

    نظر

 

کسی هست که تا به حال
چک چک قطره های بنفش نورانی شعر را
از سرانگشتان پیر حضرت حافظ
به تماشا نشسته باشد؟

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین
گفت : ای عاشق دیرینه ی من؟ خوابت هست؟
. . .

این غزل به جان خودت ، به جان خودش ، عاقبت من را هلاک می کند . ها ، لام ، الف ، کاف ...هلاک! می فهمی یعنی چه ؟
 دلم می خواهد ، که تا آخرین روز عمرم فراموش کنم فلان غزل برای فلان پادشاه سروده شده . دلم می خواهد خود خود تو را بنشانم مقابلم و انگار کنم خواجه ی مهربان شیراز ،همه ی همه ی شعرهاش را ، برای چشم های مهربان تر تو گفته است .

کسی هست؟
بعد نوشت اول :
می گویم
: من بیت بیت ، با تسبیح تو  ذکر می گویم . کافرِ به این عابدی ، کجای عالم پیدا می شود ؟!
می گوید : بتِ به این مقدسی ، کجاتر؟!

بعد نوشت دوم:
می گویم
:   من از عکس چشم های قهوه ای تو، ذره ذره شراب نوش می کنم، روزه دار به این گناه کاری ، کجای عالم پیدا می شود؟!
می گوید قهوه ی به این شیرینی، کجاتر؟!

بعد نوشت سوم :
می گویم
:   من لحظه ی افطار ، روزه ام را با حسرت لعل های تو باز می کنم. دیوانه به این خلّاقی، کجای عالم پیدا می شود؟!
می گوید خرمای به این حاضرجوابی، کجاتر؟!