سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

شب

    نظر

نه نازنین بی نام من،آفتاب گردان می داند ، این شب کشدار پژمرده ماندنی نیست . بیخودی وقتت را تلف نکن ، که نوشته های خسته ی من هم خواندنی نیست .
نگران من نباش.من به جز یک سری رویای شکسته و خاطره ی دور ، چیز دیگری ندارم .
اتاق،تاریک. پنجره،باز . ماه،لاغر. من، خواب آلود . پس تو کجایی ؟ اتاق دارد تمام می شود و تو هنوز به مهمانی شمع های کوچک من نیامده ای . بگذریم . بیا به آرزوهای بزرگ تر بیندیشیم . بیا به خدا فکر کنیم . به سجده ، به اشک . بیا همه ی خودمان را به دست های بزرگ خدا بسپریم و با چشم های بسته ، به انتظار عطر خنک نفس هایش بنشینیم .
نگو چرا گریه می کنی؟
من که شب ها ستاره می شمارم می فهمم ، ستاره ها دارند می میرند . نگو چرا گریه می کنی .
راستی امروز یکی داشت گل سرخش را به نام کوچک ، صدا می زد . من حسودیم شد .  دلم خواست اسمی برایت انتخاب کنم . که هی صدات کنم . هی ، هی ، هی .
شب عجیبی ست . انگار تو چشم های من قطره ی خواب ریخته اند .می ترسم خوابم ببرد و تو بیایی ، تو نازنین بی نام من !
بگذریم،امشب هم یک فال حافظ می گیرم و می خوابم . دعا کن بیدار که می شوم ، بالاخره صبح شده باشد .
این بوسه هم مال تو ، از این فاصله ی دور دور .
نگو چرا گریه می کنی.