بــی رمــق
یواش یواش ، رمق از چشمهاش بیرون کشیده می شود .
مثل سجده های شبانه اش ، آرام و بی صدا .
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟. . .
یواش یواش ، رمق از چشمهاش بیرون کشیده می شود .
مثل سجده های شبانه اش ، آرام و بی صدا .
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟. . .