برای شب پنجم
در دل گودال خون عشق تو را می خرد
دست تو را چون عمو تیغ عدو می درد
مرد یل کربلا رخصت میدان گرفت :
"آه عموجان مزن بر دل من دست رد!"
خواهش و تاب و تبت ، بوسه ی سم بر لبت
سنگ ستم عاقبت ، روی سرت می خورد
...
"بـــر فـرس تند باد هرکه تو را دید گفت
برگ گل سرخ را ، باد کجا میبرد؟"