سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

خیال

    نظر

خودکارم را بو می کشم . بوی احساس میدهد.
احساس. احـ - ساس . آهنگ و عطر و قافیه ی یاس را دارد .بهتر است از اول شروع کنم و بنویسم :
خودکارم را بو می کشم . بوی یاس میدهد .
یاسش ، رازقی باید باشد؛ یاس رازقی. یاس رازقی را دوست دارم ، بوی مهربانش را و برگهای لطیف شفاف نازکش را. آنقدر شفاف ، که رنگ انگشتت -وقتی می بری شان زیر برگ و نرم نوازشش می کنی- معلوم باشد.
یاسش ، رازقی باید باشد. شاعرانه که بنگریم ، رازقی طعم عاشقی دارد . خاصیت قافیه است دیگر.
اصلاح می کنم :

خودکارم را بو می کشم . بوی یاس رازقی میدهد . صورتم را میگذارم روی صورت کاغذ. کاغذم عطر رازقی گرفته .
چشم هام را می بندم و آرزوهایم را در ذهن خسته ام تصویر می کنم ، خیال می کنم در هاله ی کبود و کمرنگ و خوشبو غوطه ورم . خیال می کنم سبک شده ام . آنقدر سبک که اگر اراده کنم می پرم و پرواز می کنم . فلوت را ، میگذارم میان لبهام و فوت می کنم . نفس های تبدارم در تن فلوت می پیچد و موسیقی محزون می آفریند. آهنگ غم ، طنین می افکند در فضا...من از زمین کنده می شوم و سپرده می شوم به دست نسیمی که آرام می آید و می رود. شبیه برگ نارنجی پاییزی.
قطره های باران یواش یواش میخورند به صورتم ، از عمق وجودم لبخند می زنم . من میان زمین و آسمان معلقم ؛ دست هایم را باز کرده ام و رو به ابر ها آغوش گشوده ام . باران می بوسم و باران بغل می گیرم . صورتم ، خیس خیس باران می شود
 
چه سکانس های شیرینی در خیال خمارم شکل می گیرند ، دلم عین شکر آب می شود . شاید هم شکر توی دلم آب می شود ... شاید هم دلم دارد می سوزد .گمانم دارد می سوزد که چنین بوی شکر سوخته ای بلند میشود. انگار که آتش در نیستان دلم افتاده باشد . آتش در نیستان دلم افتاده باشد و همه ی نی شکر ها را سوزانده باشد .
صورتم را از کاغذ بلند می کنم ، این بوی سوختگی ، هرچقدر هم که باشد ، باز عطر یاس رازقی کار خودش را می کند. یاس رازقی را دوست دارم ، ، بوی مهربانش را و برگهای لطیف شفاف نازکش را. آنقدر شفاف ، که رنگ انگشتت -وقتی می بری شان زیر برگ و نرم، نوازشش می کنی- معلوم باشد...