سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

صبر

    نظر

پرده ی اول : قلب کوچکش بر قفس سینه می کوبد . دست های کوچک و لرزان و سردش را از نگاه برادر ، پشت پیراهنش پنهان می کند. هی حجم بزرگی از هوا را می بلعد ، آهسته آه می کشد و بغضش را –دردآلوده- فرو می خورد که لرزش صدای دخترانه اش پیدا نشود. چند بار پشت سر هم پلک میزند و اشک های آماده اش را پشت چشمهای نگرانش هل می دهد . مهربانانه مقابل امام مجتبی می نشیند و نگاه در نگاه خسته و به سرخی نشسته اش می دوزد .
زینب ؛ خواهرانه احوال دل بی قرار برادر را می پرسد و برادر ، بغضش می ترکد ، زانوهاش را بغل می گیرد و با هق هق ماجرای کوچه را برای سنگ صبور غم هایش تعریف می کند .

پرده ی دوم : امام حسن ، در آخرین لحظات که زهر بر جگر نازنینش اثر می  نماید، با صدای محزون و غمگین و غریبانه سفارش می کند : صبوری کن خواهر ! هجوم تیر ها بر پیکر بی جان من ، قرار است تو را آماده کند که بالای تل محکم بایستی و نشکنی . که بالای تل بایستی و فرو نریزی . که بایستی و زانوهات نلرزد . که رمق در جانت بماند تا بتوانی به خاموش کردن آتش خیمه ها بنشینی . صبوری کن خواهر ! یک کربلا پیش روی توست ، یک کوفه ، یک شام . . . صبوری کن خواهر !
                                                                 

 

خدا به ظهور مهدی منتقم ، دل داغدیده ی شیعه را تسلا دهد