سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

چشم که بر هم بگذاری

    نظر

آهنگ اسم شما ، عجیب به دل می نشیند . دل آدم را می لرزاند و اشک را بر حلقه ی چشم ها می دواند .
دل ، فقط می خواهد که بنشیند و نامتان را بارها و بارها زمزمه کند ، فریاد زند ، بنویسد و بخواند .
روضه برای چه ؟ وقتی که این چهار حرف حا و سین و یا و نون ،  این چنین آتش به دل می افکند و تمام غصه ی کربلا را تداعی می کند .
حال و هوای این روز ها ، در کلام قلم نمی گنجد .
باید ساعت ها و ساعت ها نشست و شیرین زبانی های رقیه را –برای عموجانش- خیال کرد .
باید دلهره و اضطراب زینب را ، با تمام وجود احساس کرد و امتداد نگاه های نگرانش را ، دنبال نمود . باید دید که نگاه ها همه به دیدگان برادر ختم می شوند .
باید به خواب رفتن دلربا و آرام علی اصغر را را سیر نظاره کرد ، و خرامان راه رفتن علی اکبر را به تماشا نشست .
زیر سایه ی شکوه عباس باید رفت و از استواری علم عباس قرار باید یافت .
. . .
این روز ها ، این دهه ، باید محرم را با همه ی عشق چشید ، و از عمق جان بویید .
چشم که  بر هم بگذاری ، عاشورا رسیده است ...