سینه ام مجمر ،فراق آتش...
کلمات – کلمات آهنگین- وحشیانه هجوم می آورند سمت دست هایم ، و وادار به نوشتن شان می کنند .
قلم را دستم می گیرم . شعر هایم مثل خون در تمام تنم پخش می شوند ... می نویسم :
دل من با غم فراق شما
آه ای نازنین ، بگو چه کند ؟
وای این سینه ی تب آلوده
با غمی این چنین ، بگو چه کند...
دست هایم ، با آرامشی بی نظیر روی دفترم می خزند . می نویسم ...
خیره می شوم به دستخطم که این طور بی رمق بر سینه ی دفتر نشسته . اشک هایم آرام و بی صدا روان می شوند و می چکند روی ورق .
از هرم اشک هایم ، ورق آتش می گیرد ... و تمام شعر هایم را آتش می زند... تمام شعر هایم آتش می گیرند ...
پ ن : سینه ام مجمر ، فراق آتش ، دل دیوانه عود
آمد و شد می کند جای نفس در سینه دود ...