سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

دردواره...

    نظر

می روم جایی که دیگر هیچ کس
چون تو بر جانم نیندازد شرر
می روم در انتهایی بی کران
می برم اندوه از بهر سفر

غصه هایم رهنمایم می شوند
توشه ام داغ  است و درد و بی کسی
کوله بارم خاطراتم می شوند
جامه ام زخم و غم و دلواپسی

لال می گردم که آوای مرا
این چنین محزون نبینی نازنین
می روم جایی که دیگر هیچ وقت
دیده ام را خون نبینی نازنین

ای که دزدیدی دلم را گوش کن
هم چنان دیوانه ی نام توام
گرچه جسمم می رود از پیش تو
لیک مرغ خسته ی بام توام...