بر مصرع ناقابل من یک نظری کن...
بر مصرع ناقابل من یک نظری کن
بر کوچه ی اشعار دوباره گذری کن
رخساره ی خود را ز من مست نپوشان
یک جمعه بیا بهر دلم پرده دری کن
یک جمعه بیا مرهم زخم دل و جان باش
یک جمعه قرار دل این دل نگران باش
یک جمعه دگر ناز نکن نازترینم
از پرده درآ ،رخ بنما ، روی عیان باش
ای ماه شب تار ، چه شد وعده ی دیدار؟
خون گشت ز هجران تو این دیده ی بیدار
از عاشق سرمست که دارد طلب صبر؟
من منتظرم ، منتظر غمزه ی دلدار...