سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

کمک !

    نظر

پیش نویس : لطف کنید صورت نازنینتونو خیلی به صفحه ی مانیتور نزدیک نفرمایید و صندلی مبارک را در فاصله ی یک متری کامپیوتر قرار دهید که یک وقت خدایی نکرده بلا به دور زبانم لال ویروس سرماخوردگیِ بنده به شما منتقل نگردد!

هم اکنون فرمانده ی گلبول های سفید قوای پیشتاز خود را به ناحیه ی "سر" فرستاده و قرار است سواره نظامانِ اصلی ، ویروس ها را در" گلو" غافلگیر کنند . شاید این حرارتی که کمر به آتش زدن پیشانی بیچاره بسته ، ناشی از نبرد میان همین گلبول ها و ویروس ها باشد، ویروس هایی که هم چنان سبعانه مشغولند . دیفن هیدرامین و دیگر آنتی هیستامین ها برای جلوگیری از افزایش درد وحشتناک غدد لنفی گردن می کوشند . پیاده نظامانِ آنتی بیوتیک به مقابله با سوزش گلو و عطسه پرداخته و تلاش می کنند حال دستگاه تنفس را از این وخامتی که هست در بیاورند، یا دست کم کاری کنند بدتر نشود . پیام های خستگی و کوفتگی و بیچارگی و آوارگی از تمامی نقاط بدن به مغز فرستاده می شود در حالی که تبِ 40 درجه قدرت فعالیت را از مغز سلب نموده است . مسکّن ها هیچ کدام کوچک ترین تاثیری در تسکین بیماری نداشته و بیمار طفل معصوم دست به دامان اگزاکلد ها شده است . چشم ، یارای باز ماندن ندارد و تعب  قدرت تایپ کردن را از دست ربوده . مصرف دستمال کاغذی همچنان فزونی می یابد و ویتامین های B6  و پانتوتنیک اسید باید سوی باکتری های مسبب سرفه هجمه برند... ولی افسوس که با کمال بی عرضگی شکست می خورند و تا دقایقی دیگر مریض از شدت سرفه خفه خواهد شد ، ان شاءا... .

استامینوفن ها ،ویتامین C ،غلات سبوس دار ، حبوبات و ویتامین A به امداد مکانیسمهای دفاعی بدن شتافته و سوپ و آش به تجدید قوا و کمک به تسهیل عمل تنفس می پردازند .

از طرفی در میان گلبول های سفید - به خاطر عدم پیروزی شان در ناحیه سر- ولوله ای برپاست که این خود بر ایذاء بیمار می افزاید و از طرف دیگر باکتری های سرماخوردگی موفقیت شان را جشن گرفته - در همان ناحیه سر- به پایکوبی مشغولند و صدای ساز و دهل و دف ویروس ها مثل چکش ، محکم بر دیواره ی درونی سر نواخته می شود و اشکِ چشمانِ سرخِ بیمار ِ بخت برگشته ی عاجز را مثل باران بهاری جاری می سازد و ناله ی عاجزانه ی او را در می آورد.

اگر همین طور پیش برود حیات بیمار ابدا استمرار نخواهد یافت و زندگی وی بیش از چند صباح اندک دوام نخواهد آورد و همین تتمه ی سلامتی که در وجود او موجود است از بین خواهد رفت .


چسباندن دیواره های لیوان خنک بر این لب های داغمه بسته انگار جان را بر تن تبدار تزریق می کند و طراوت را در رگ های خشکیده می دواند !

فریاد استغاثه و استمدادِ تضرع آمیزِ حنجره ی دردآلود به کپسول ها و دیگر قرص ها بلند شده و بیمار همچنان با عتاب و خشم خود را ملامت می کند و به خود نهیب می زند که : خاک بر سر کم شعورت! می مردی اندکی بیشتر مراقب سلامت خود می بودی که امروز این گونه رو به موت نشوی؟!

آن چه از تحمل این بلیّه دشوار تر است امتثال امر پزشک است ، یعنی خودداری از خوردن یخ و بستنی !

 

مریض هم چنان در حال احتضار است و زهر خستگی در جانش رسوخ می نماید،وی تصمیم می گیرد که به جای سرزنش کردن ، در این لحظات پایانی عمر 14 ساله اش ، به تعزیت قلب خسته ی خود بپردازد و به تسلی دل تنگش بنشیند و به التیام جگر سوخته اش مشغول گردد!ولی مگر بلوا و هیاهوی موجود در اطراف مغز اجازه می دهد؟....


پس نویس: از عزیزان خواهشمندیم برای بهبودی عزیز محتضر دست به دعا بردارند و فتح گلبول ها و نصرت کپسول ها وپیروزی شربت ها و موفقیت قرص ها و غیره را از درگاه خدای تعالی مسئلت نمایند ...

 

                                       به قلم خسته ی هدی بیمار