خدا دوباره هوای هنر نمایی کرد ...
خدا دوباره هوای هنر نمایی کرد
به عشق روی تو بر این جهان خدایی کرد
به رخ کشید مخلوق نازنینش را
و با کرشمه ی یارش عجب صفایی کرد
تبارک اللَه از این یوسف تماشایی
از این نگاه و از این رونق مسیحایی
ز لعل لب ، ز تبسم ، ز چشم های خمار
ز قامت علویّ و ز خوی زهرایی
مرا بهانه ی وصل تو زنده می دارد
دل شما چه زمان عزم آشتی دارد ؟
به عشق گردِ ره و خاک پای معشوقم
از آسمان دو دیده سرشک خون بارد
ز کوچه ها چه قدَر غمگسار می آید
همو که از نفسش نوبهار می آید
از این شمایل عاشق کش فریبنده
بنفشه مست و خراب و خمار می آید
شمیم سبز حضورت قرار ما را برد
فروغ چشم تو نور ستاره ها را برد
خزان غربت تو کو را کنَد از جا
طنین خنده ی تو آبروی لیلا برد...
سروده هدی