هدي جان سلام
ممنون كه به من سر زدي
به اون مطلبي كه خواندي يه چيز ديگه اضافه كردم خواستي بيا و بخوانش...
دوستت دارم
مريم جون
نغمه اين قدر از اين هدي تعريف نكن!
هدي من باهات قهرم!!!!
برنامه آينده رايه العباس
زمان: پنج شنبه 88/6/13 - از نماز مغرب و عشا
مکان: تهران- شميران- چيذر - کنار بارگاه امام زاده علي اکبر و شهداي دفاع مقدس
سخنران:
مداح: حاج محمود کريمي
آدرس سايت: www.fotros.org
هدي خانوم..چرا نمياي ديگه؟؟؟؟؟؟مي خوام كلي وبم رو عوض كنم...!!!!
ايول بابا...خيلي باحال نوشتي...تا حالا كشفت نكرده بوديم....!!!!
هدي...
سلام. افرين خيلي زيبا نوشتي.
ماه رمضان هم كهرسيد. با آن قلب پاك و لطيفت وقتي تو لحظه هاي ناب برا همه دعامي كني براي منم دعا كن.
خدا كند اين ماه رمضان ديگه آخرين ماه رمضاني باشد كه آقامون را به عيان نمي بينيم....
ياران شتاب كنيد! قافله اي در راه است ؛ قافله عشق در سفر تاريخ اينك هنگام آن است كه در صف اصحاب عاشورايي امام عشق در آيي و از اختيار خويش بگذري تا جز به فرمان او هيچ اراده نكني
ياران ! طرح نماز رمضان ويژه ماه مهماني خداوند ....
هر صبح جمعه دو ركعت نماز براي نزديكي وعده الهي به جا آوريم...
براي اطلاع بيشتر از اين طرح به بلاگ زير مراجعه كنيد...منتظر حضور سبزتان هستيم..
http://abasalehmadad.parsiblog.com/
سلام عزيزم
دوباره قلم را به كار انداختي؟
خيلي زيبا نوشتي...
سلام عليكم
اين نوشته ات رو كه خوندم ياد نوشته هاي خودم در دوران راهنمايي افتادم البته تو خيلي قشنگ تر مي نويسي.
آن زمان من قسمت نقدهاي ادبي مجلات را كامل مي خواندم از همان ها كه راجع به كارهاي نويسندگان نوجوان به طور جزئي و خط به خط و با حوصله نظر مي دهند و اين نوشته ها خيلي كمكم مي كرد و دوست داشتم كه كسي هم راجع به كارهاي من همين طور نظر بدهد ولي حوصله پست كردن كارهايم را نداشتم. چون خودم خوشم مي آمد فكر كردم شايد تو هم بدت نيايد كسي راجع به كارت نظر بدهد به همين خاطر با اجازه چند جمله اي مي نويسم.
به اين ابر ها بگو اين قدر وسط حرف هاي من روي ماه تو را نپوشانند ، اعصابم خرد مي شود .
تعبير قشنگي بود به خصوص كه به صورتي ماهرانه مخاطب را نشان مي داد.
خدا همين جا كنار حوض نشسته...
خيلي زيبا!
کجا ؟ کجا مي روي .... ؟ .... تو هم ؟ تو هم مرا گذاشتي و رفتي ...؟ ....باشد ، برو بي معرفت ... برو ... اشکالي ندارد.
يك مقدار بي رحمانه با ماه رفتار نكردي؟ او كه نمي رود فقط آن قدر متواضع است كه در مقابل خورشيد به خودش اجازه عرض اندام نمي دهد. البته جمله آخر كمي از بار ناراحتي و ضربه اين جمله را گرفت:
اين جا لب حوض يكي كنار من نشسته...