از سر شوقه!!!!!!!!
عزيزم خيلي زيبا بود
اشك من را در آوردي.
ياد قديما زماني كه با امام زمان رفيق بوديم انداخت.چه دوراني بود.
اگه بخوام بگم فكر كنم سيل راه بيافته.
زماني كه تمام همّ و غم من رسيدن به آقا بود.زماني كه دل و قلبم او بود
زماني كه زمونه هنوز خودش را نشون نداده بود.
بي رحميشو ، دل شكستنهاشو ، نامرديهاشو
اگر بخوام از دلم برات بگم ،ناراحت مي شي ولش كن.
خيلي زيبا بود . يه متن در مورد آقا نوشتم 5شنبه مي گذارم رو وب.
دلم گرفته برام خيلي دعا كن
با اين كه مي دونم من را نمي شناسي. با اين حال دوستت دارم.
سلاااااااااام !!!هدي تا پس فرا بايد صبر كنيم....حوصلم سر رفته....
به منم سر بزن..!!!
سلام عليکم. هدي جان هر کدوم از نوشته هات رو که خوندم تنم لرزيد. حالم به کلي عوض شد مخصوصا آن جمله را که "حاجت روا شدي باب الحوائج" البته قبلاً خونده بودمش ولي الان که دوباره خوندم بازم قشنگ بود. موفق باشي.
سلااااااام هدي جون..!!!آره همشون عين همن...!!!اينو خوب اومدي...!!!البته من كه به اندازه ي شما روشون شناخت ندارم...همينجوري گفتم...!!!!
آخه ديشبش عروسي بوديم و وقتي چهارشنبه از خواب بيدار شدم ساعت 12 ظهر بود گلم...!!!
دلم برات ...
براي تو!!!!!!!!!!!
هزار تا گل!!!!
اونم نرگس!!!
هدي من از تو قشنگ تر مي نويسم!!!
(ببخشيد نمي دونم چرا يهو حسودي ام شد!!!)