به غير چشم تو من را کسي نمي فهمد
غزل بپاش به غم مويه ي مجعد من
شبي اگر وسط شعرها شهيد شدم
بگو غزل بنويسند روي مرقد من ...
خيلي زيبا بود...ان شاالله بين اين شعرها شهيد بشيد ...عاقبتتون بخير باشه
نمي توانستم، ديگر نمي توانستمصداي پايم از انکار راه بر مي خاستو ياسم از صبوري روحم وسيع تر شده بودو آن بهار و آن وهم سبزرنگکه بر دريچه گذر داشت با دلم مي گفت:
نگاه کن! تو هيچ گاه پيش نرفتيتو فرو رفتي!