هوووووووي!
کي پوزخند زده بزنم دک و دهنشو جوري اسفالت کنم ک با کاردکم از زمين جدا نشه؟؟؟؟
نفـــــــــــس کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!
بومبا بومبا بومبا!(صداي کوبيدن دست ب روي سينه با صداي شامپانزه)
سلام عليکم خدمت شوما!:)
حالتون؟احوالتون؟
مثکه اندکي ناخوش احوالين!:(
خو د نکنين!
خو روحيه منو داغون نکنين!:((
هدي؟:(
خوبي؟:(
(منو ک شناختي؟؟!اگ ن شيکمت سفــــــره س!!!
)
منــــم!سبـــــــاااااا...(دختر ب روي ريل آهن شروع ب دويدن ميکند و در آخر ب هدي رسيده و زانو ميزند...)
پخش تيتراژ!/
مسئول برق:کريم جانبخش سفيد کمر(ديديييي؟؟؟هميشه مسئول برقه!جانشين خلف اديسونه قربونش برم)
با تشکر از خانواده ي جمالي و کمالي و حلالي و خلالي ک مارا در ساخت اين مجموعه ياري کردند..
+هدي اگ زر زر ميکنمااا..ميدونم چته ها..ميدونم چتونه..ميفهمما!ولي ميگم حالا کنار اين همه فشار و خسگي ي کم ي ذره هم لبخند بزني واس من بسه!:)
قهرمان!:)
موفق باشي!همينجوري ک هسي!:)
:*
آنچه در آينده خواهيد ديد:
(دختر روي پاهايش بلند شده و در ريل راه آهن دور ميشود و نزديک است ک در افق گم شود ک قطار ميزنه لهش ميکنه ميپاشه ب در و ديوار!!خخخخ!بعد قطار مياد برسه ب هدي، هدي ميپره رو زمين کنار ريل اما پاش گير ميکنه زير قطار و انقد نعره و عربده ميکشه ک بيهوش ميشه و تا قطار بياد ب خودش بجنبه و اون ترمز لعنتيشو بکشه پاهاش تبديل ب عصاره گوشت با چاشني خون شده!و اينجا پايان يک داستان عاشقانــــ ــــه ست...)